موسیقی درمانی
حالات مختلف در مغز انسان را ميتوان از طريق امواج مغزي تغيير داد و به وضعيتي جديد تبديل كرد. براي مثال ميتوان مغز را از يك حالت اضطراب و گوش به زنگ بودن، به طور تدريجي به يك حالت آرامش تغيير داد. يك راه مفيد براي تغيير امواج مغزي تحريك صوتي يا موسيقيدرماني است.
از اينرو ميتوان گفت كه موسيقي، به روشهاي مختلف، بر حالات انسان تاثير ميگذارد و ميتواند روي آرامش او نيز موثر واقع شود. امروزه خاصيت التيامبخش موسيقي به اثبات رسيده است و موسيقيدرماني نام گرفته است. موسيقيدرماني را ميتوان توانايي تجربه كردن حالتي تغييريافته از انگيختگي جسماني و روحي، به كمك نواها، ضرباهنگها و لحنهاي ناشي از ادوات موسيقي تعريف كرد.

سير تاريخي موسيقيدرماني
يونانيان باستان، از جمله افلاطون، ارسطو و فيثاغورث، به قدرت التيامبخش موسيقي معتقد بودند و اين كه اگر اشخاص همه روزه به موسيقي گوش بدهند، به سلامت خود كمك ميكنند. ارسطو معتقد بود نواي فلوت بر احساسات انسان تاثير ميگذارد. افلاطون نيز ميگفت كه موسيقي موجب هماهنگي و رضايت روح شده، اخلاقيات مردم را افزايش ميدهد و بالاخره اعتقاد فيثاغورث اين بود كه موسيقي به انسان هماهنگي ميدهد. به باور او، از دست رفتن هماهنگي در انسان، موجب بيماري ميشود.
پادشاهان قرون وسطي، براي رهايي از احساس تكدر خاطر و افسردگي و تب، در قصرهاي خود موسيقي پخش ميكردند. بعد از آن، بسياري از موسيقيدانان كلاسيك و از جمله باخ، پاشل بل و موزارت، با كمك اشراف و سلاطين، به تصنيف آهنگهايي به اين منظور تشويق شدند. اما تنها طبقات بالاي جامعه نبودند كه از موسيقي استفاده و از آن لذت ميبردند. مدتها پيش از آن كه نوار كاست و سيدي و راديو و ويدئو وجود خارجي داشته باشند، دستههاي مختلف مردم دور هم جمع ميشدند تا به نواي موسيقي و آواز گوش فرا دهند.
تا پيش از سال 1926، موسيقي هنوز بهعنوان ابزاري علمي براي درمان بسياري از اختلالات باليني شناخته نشده بود، ولي در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم موسيقي بهعنوان وسيلهاي درماني براي اختلالات ذهني مورد استفاده قرار گرفت. با آن كه ملل مختلف در گذشت سالهاي متمادي، از موسيقي براي رسيدن به آرامش استفاده كردهاند، اما تا سال 1946 طول كشيد كه آن را ابزاري التيامبخش به حساب آورند و درباره آن بررسيهاي بيشتري كنند. اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980 كه موضوع استرس براي مردم اهميتي خاص پيدا كرد، موسيقي جديدي براي التيام استرس مورد استفاده قرار گرفت تا بر ميزان آرامش اشخاص بيفزايد.
ترديدي نيست كه موسيقي، روي احساسات در سطح هشيار و ناهشيار تاثير فراوان دارد. انواع مختلف موسيقي ميتواند روي برافروختگي و نيز آرامش انسان تاثير بگذارد. در جريان يك بررسي و به منظور ارزيابي رابطه ميان انتخاب انواع موسيقي و لذت و شادي و حالات آرامش، دانشمندان در سال 1984 به اين نتيجه رسيدند كه يك موسيقي خاص روي همه اشخاص توليد آرامش نميكند، بلكه ميزان علاقه اشخاص به موسيقي انتخابشده، در ايجاد آرامش موثر است. در جريان يك بررسي ديگر، ويليام ديويس و ميشل توت (1989) بر آن شدند كه ببينند در نظر اشخاص مختلف كدام موسيقي آرامشبخش ارزيابي ميشود. در اين بررسي مشخص شد كه نواهاي مختلف روي اشخاص مختلف، اثرات متفاوت بر جاي ميگذارد.
امروزه موسيقيدرماني روشي پرطرفدار براي رسيدن به آرامش است. در جريان يك بررسي كه در سال 1991 انجام شد، 75 درصد كساني كه مورد پرسش قرار گرفتند، گوش دادن به موسيقي را اقدامي براي كاستن از استرس بيان كردند. علاوه بر اين موسيقيدرماني، از توانايي يك اقدام مقابلهاي نيز برخوردار است. گوش دادن به برخي از انواع موسيقي، به قدرت پذيرندگي ذهن ميافزايد. از آن گذشته، اينگونه بيان ميشود كه موسيقي، بر خلاقيت اشخاص ميافزايد و تصورات ذهني را تقويت ميكند.
موسيقيدرماني در درمان افرادي كه دچار ناتوانيهاي مختلفي از جمله عقبماندگي ذهني، تاخيريافتگي رشدي، معلوليت جسمي، بيماري رواني و ديگر مشكلات بودهاند، نتيجه موفقيتآميزي داشته است.
موسيقيدرمانگر، اهداف و مقاصد را بر اساس نيازهاي خاص درمانجو دنبال و براي پيشبرد اين اهداف از شيوههاي گوناگوني استفاده ميكند. براي مثال، آواز خواندن ميتواند به افراد مبتلا به بيماري آلزايمر كمك كند تا حافظه درازمدت خود را به كار اندازند.
نواختن آلات موسيقي با همسالان يا فرد يا افراد درمانگر، ميتواند مهارتهاي ميان فردي يا قدرت برقراري ارتباط با ديگران را افزايش دهد و كاركردهاي اجتماعي را بهبود بخشد. از همه مهمتر اينكه افراد احساساتشان را در روشي مطمئن و لذتبخش بهوسيله نواختن موسيقي، گوش كردن به موسيقي و حركات موزون و هماهنگ با موسيقي بيان ميكنند.
موسيقي ميتواند استرس را كاهش دهد. بهعنوان مثال، براي مقابله با هراس از صحبت در مقابل ديگران و ترس از روبهرو شدن با شخصيتهاي بانفوذ ميتوان از واكنشهايي كه با موسيقي راك تهييج شده است استفاده كرد.
هرچند استفاده از موسيقي آرامبخش يا محرك ميتواند در موارد مختلف مفيد باشد، اما در عين حال موسيقي ظرايفي دارد كه عكسالعملهاي پيشبينينشدهاي را در بعضي افراد بيدار ميكند.
به عنوان مثال موسيقي ريتميك آرام كه در موارد عادي نوعي موسيقي آرامبخش محسوب ميشود، ميتواند در بعضي شنوندهها احساسي غريب يا ترسآور ايجاد كند.
در 50 سال گذشته تحقيقات بسيار زيادي انجام شده است كه نشان ميدهد موسيقي روي بسياري از بيماريها ازجمله ناراحتيهاي تنفسي، بيماريهاي قلبي، دردهاي كليوي، بيماريهاي كودكان، ناراحتيهاي قبل و بعد از جراحي، دردهاي زايمان، كما، سوختگي و عوارض سرطان اثر دارد.
زماني كه انسان درد دارد، آستانه تحمل او پايين ميآيد و به عبارتي حساستر ميشود. در اينجا موسيقي و تمرين تنآرامي ميتواند منجر به ايجاد آرامش در فرد شود.
از نظر پزشكي يك بيمار وقتي در بيهوشي كامل به سر ميبرد و علائم حياتي او به كمترين حد ميرسد، در بدترين شرايط (اغماء) قرار دارد. در چنين حالتي موسيقيدرماني توانسته است در حد هرچند اندك، ارتباط و حيات رواني و جسماني را به بيمار بازگرداند.
وقتي برنامههاي موسيقيدرماني ميتواند بر بيماراني كه در حالت بيهوشي كامل به سر ميبرند اثر بگذارد، طبيعي است كه تاثير آن بر بيماريهاي ساده بيشتر است.
مدرسان موسيقي بر اين باورند كه فراگيري موسيقي اثر مثبتي در پيشرفت دانشآموزان دارد. آنها معتقدند شركت در كلاسهاي موسيقي باعث پيشرفت در انضباط، تيزهوشي، عزتنفس، مهارتهاي فكري، مهارتهاي شنيداري و تواناييهاي سازنده افراد ميشود. طبق تحقيقات انجامشده، موسيقي اثرات تعليم و تربيتي فراواني دارد و جنبههاي آموزشي آن خيلي بيشتر از كلاسهاي فوقبرنامه ديگر است. شركت در گروههاي موسيقي باعث افزايش اعتماد به نفس، عزتنفس و موفقيت ميشود. شواهد ديگر بيانگر آن است كه موسيقي براي تمام افراد مفيد است. صدا و موسيقي روح را جلا ميدهد و در شيوه برخورد انسان با زندگي و ديگر موجودات زنده تاثير مستقيم دارد. پژوهش انجامشده نشان ميدهد دانشآموزان فعال در زمينه موسيقي بيشتر از ساير دانشآموزان امتياز كسب ميكنند و قادر به كسب صفات و مهارتهاي خوب هستند.
مطالعات ديگر نشان ميدهد فعاليت در زمينه موسيقي، ضريب هوشي را بالا ميبرد.
يك پژوهشگر در اين زمينه ميگويد: اگر فردي درباره موسيقي صحبت كند، در واقع از سمت چپ مغز خود استفاده كرده است و زماني كه در اين زمينه فعاليت ميكند، از نيمكره راست خود استفاده ميكند. به اعتقاد او، موسيقي مستقل از هوش است؛ فرمي از شناخت كه از طريق آن فرد ميتواند به طور مستقيم با درون خود ارتباط برقرار كند. وي همچنين ميگويد: يك انسان كامل بايد توانايي دسترسي به هر دو نيمكره مغز را به طور يكسان داشته باشد كه اين امكان تنها از طريق فعاليتهاي سازنده مانند موسيقي حاصل ميشود. ترويج فرهنگ استفاده از هنر موسيقي نقش مهمي در پيشرفت دانشآموزان در سيستم آموزشي دارد.
موسيقي روي احساس و انديشه انسان تاثيراتي بر جاي ميگذارد كه بيان آن از عهده زبان و كلام ساخته نيست. موسيقي ميتواند سيستم تدافعي احساس را درهم فرو ريخته و ابراز احساسات را ميسر سازد. به همين سبب، روانشناسان و روانپزشكان براي تخليه بسياري از هيجانات پنهان همچون خشم، از موسيقي استفاده ميكنند.