به گواهي تحقيقات علمي جديد صورت گرفته بين انسان و چند گونه جانوري، اين تصور يا مفهوم چالش برانگيز مطرح شده است كه اندازه مغز تنها يكي از شاخصهاي سنجش هوش به شمار مي‌رود. اين در حالي است كه اكنون بحث و استدلال دانشمندان معطوف به اين است كه سازماني تحت فرمان و هدايت مغز به همراه فعاليت ملكولي در سيناپس‌هاي اين مجموعه كه در واقع ايستگاه‌هاي مخابراتي بين سلول‌هاي عصبي براي انتقال پالس‌هاي عصبي است، بر ميزان هوش افراد دلالت دارد.

محققان نشان داده‌اند كه سرب سبب از بين رفتن نرون‌ها يا همان سلول‌هاي عصبي شده و پيامد آن مغزهاي كوچك‌تر است. از ديرباز و در محافل علمي و تحقيقاتي اين فرضيه مطرح بوده است كه چنين تغييراتي در مغز كه معلول قرارگيري دوران كودكي افراد درمعرض آلودگي سرب است ممكن است زمينه‌ساز بروز ميزان بيشتري از كاركرد‌هاي شناختي ضعيف و رفتارهاي بزهكارانه در افراد باشد. هرچند در اين ميان نمي‌توان براحتي از كنار نقش مواردي همچون تأثير نژاد، طبقه و مسائل اقتصادي در بروز كاركرد شناختي ضعيف مغز افراد و همچنين بروز استعداد رفتارهاي مجرمانه گذشت، اما تحقيقات جديد كيم ديتريش دانشيار سلامت محيط دانشگاه سينسيناتي حاكي از شواهد ديگري است. نتايج اين تحقيق نشان مي‌دهد افرادي كه در دوره طفوليت و كودكي خود دچار بالاترين ميزان قرار‌گيري در معرض سرب بوده‌اند، كوچك‌ترين مغزها را داشته‌اند و به همين منوال متوجه بيشترين ميزان توقيف و بازداشت قانوني بوده‌اند.

براساس اين پژوهش، قرارگيري در معرض سرب در سنين اوليه با حجم‌هاي كوچك‌تر ماده خاكستري قشري در ناحيه پيش پيشاني مغز مرتبط مي‌باشد و اين در حالي است كه اين مناطق مغزي شامل بخش‌هاي غني از اجسام ياخته‌اي عصبي و همچنين سيناپس‌ها بوده و كاهش حجم آن به معناي از دست رفتن بخش عمده‌اي از اين سلول‌هاي بسيار مهم مي‌باشد. علاوه بر اين، نتايج تحقيقات از واقعيت ديگري نيز حكايت دارد كه نشان مي‌دهد مشاهده توا‡م رفتار بزهكارانه و نيز از دست رفتن حجم در اين ناحيه مغز كه براي كاركرد هماهنگ‌كنندگي و اجرايي بدن حياتي است احتمالا چيزي بيشتر از امري اتفاقي باشد.

ميزان هوش و تفاوت‌هاي كاركردي شناختي ناشي از پيچيدگي ملكولي در سطح سيناپسي است و ربطي به اندازه مغز ندارد

درخصوص رابطه بين حجم مغز و ميزان فعاليت آن، دو سال پيش و زماني كه محققي از دانشگاه ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي با اشاره به دلفين پوزه‌دار محبوب كه هوشمندي آن زبانزد شده است از آن با عنوان كند ذهن‌تر از ماهي قرمز ياد كرد موجي از بحث و جدل را در ميان اصحاب دانشگاهي و رسانه‌ها به راه انداخت و اعطاي اين عنوان تحقيركننده به اين جانور دوست داشتني در حالي است كه صاحب مغز بزرگي تقريبا هم اندازه مغز انسان است.

محققان مي‌گويند وقتي به گونه‌هايي از خانواده وال‌ها مي‌نگريد متوجه وجود مغزهاي بزرگ مي‌شويد كه در عين حال فاقد ساختارهاي حقيقي مغز بوده و خيلي هم پيچيده نيستند. از اين رو، بخش عمده مغز اين جانوران تنها براي تسهيل پردازش اطلاعات به شكل درست سازماندهي شده است. در واقع به اعتقاد محققان، سامانه‌هاي درون مغزي و چگونگي سازماندهي شدن سلول‌هاي عصبي و سيناپس‌ها، كليدهاي اصلي براي تعيين ظرفيت پردازش اطلاعات محسوب مي‌شوند. از قرار معلوم مغز خانواده بال‌ها بزرگ است و اين نه علت هوش آنها بلكه در عوض به واسطه فراواني سلول‌هاي گليايي چربي (سلول‌هاي پشتيبان سيستم عصبي) است كه به عنوان سلول‌هاي غير عصبي در نقش يك بافت پشتيبان عمل مي‌كنند و ممكن است وجود آنها براي تأمين گرما در آب‌هاي سرد باشد تا زمينه فعاليت سلول‌هاي عصبي پردازشگر اطلاعات در بخش‌هاي دروني مغز اين جانوران فراهم شود. درهمين رابطه و به نظر محققان ديرين شناسي مهره‌داران و زيست شناسي موزه تاريخ طبيعي آلاباما كه روي تكامل مغز اين دسته از جانوران تحقيق مي‌كنند، شواهد رفتاري نشان مي‌دهد كه دلفين‌ها هوشمندترند و از طرفي، پستانداران داراي ساختار مغزي غير متعارف همراه با يك نقشه كاركردي متفاوت هستند و نمي‌توان آنها را با ساير گونه‌ها مقايسه نمود. محققان براين باورند كه تشكيلات مغز منحصربه‌فرد دلفين‌ها ممكن است نشان دهنده يك مسير تكاملي متناوب به سمت هوش پيچيده باشد و ملكول‌هاي رها شده در سيناپس‌ها ممكن است فراهم‌كننده اين مسير تناوبي به شمار روند. اين اظهار نظر در حالي است كه نتايج پژوهشي كه اخيرا در نشريه تخصصي عصب‌شناسي منتشر شده حاكي از اين است كه تمام گونه‌ها و از جمله انسان از پروتئين‌هاي پايه يكساني برخوردارند كه در سيناپس‌ها عمل مي‌كنند.

اين محققان اعتقاد دارند كه در مقام مقايسه بين يك گونه آبزي هوشمند مثل دلفين‌ها و انسان متوجه مي‌شويم كه ما داراي قابليت‌هاي شناختي بسيار متفاوتي هستيم، ولي در عين حال تقريبا از تعداد يكساني از اين پروتئين‌هاي سيناپسي برخورداريم. در واقع تعداد كنش‌هاي متقابل و نسخه‌برداري‌هاي ژني اين پروتئين‌هاست كه سنگ بناهاي اصلي ساختمان مغز براي كاركرد‌هاي شناختي سطح بالاتر را فراهم مي‌كند.

با اين اوصاف اكثر محققان با اين فرضيه موافقند كه هوش و تفاوت‌هاي كاركردي شناختي بين انسان و ساير موجودات ناشي از پيچيدگي ملكولي در سطح سيناپسي است و به باور دانشمندان فرضيه مبنا و رايجي كه مي‌گويد ويژگي‌هاي محاسباتي مغز مبتني بر تعداد سلول‌هاي عصبي و سيناپس‌هاست بايد دستخوش اصلاحاتي شود و بايد اضافه كرد كه پيچيدگي ملكولي موجود در سيناپس‌ها نيز موضوع مهم و قابل تأملي است. در همين رابطه محققان طي پژوهشي و مشاهده تقريبي 150 پروتئين سيناپسي رهاسازي شده در دستگاه عصبي مخمر، مگس ميوه و موش دريافتند كه تغييرپذيري و دگرگوني در توليد و توزيع الگوهاي عصبي با تشكيلات مغزي سطح بالاتر در ارتباط است.

به عبارتي پروتئين‌هايي كه در مخمر يافت مي‌شوند، قسمي از پروتئين‌هايي هستند كه احتمال به مراتب بيشتري دارند كه در سراسر مغز و در كميت‌هاي يكنواخت يافت شوند. محققان با استفاده از تركيبات مختلف و عبارت‌هاي پروتئيني متنوع‌تر مبادرت به وضع مبنايي براي ايجاد مناطق متفاوت و متنوع‌تر مغز نمودند و اين پروتئين‌هاي ملكولي را به افزارهايي در يك جعبه ابزار تشبيه مي‌كنند كه به ساخت مناطق اختصاصي شده مغز كمك مي‌كند. به اين ترتيب آنها قصد دارند بگويند كه واكنش‌هاي متقابل مختلف، نسخه‌برداري‌ها يا حذف اين پروتئين‌ها در طول زمان منجر به رشد و توسعه مناطقي همچون قشر پيش پيشاني مغز در انسان‌ها شده است كه در كاركردهاي هماهنگ‌كنندگي و اجرايي سطح بالاتر نظير برنامه‌ريزي و رفتارهاي هدف گرا دخالت دارد.

اين يافته راه نويني را براي رويكرد به تحقيقات مغز و هوش انسان پيش روي دانشمندان باز مي‌كند و صد البته مهم‌تر از آن، نشان مي‌دهد كه موضوع اندازه مغز بسيار كوچكتر از آن است كه جايي در درك قابليت‌هاي شناختي مغز انسان داشته باشد. به باور دانشمندان اكنون كه شواهد علمي پرندگان را به رغم مغز، سلول‌هاي عصبي و ارتباط‌هاي عصبي نسبتا كوچك ولي در عين حال سيناپس‌هاي ملكولي پيچيده، واجد توانايي‌هاي ذهني شگفت‌انگيز معرفي مي‌كند، چشم‌انداز ما طي 10 تا 20 سال آينده درباره ظرفيت‌هاي ذهني و هوشي گونه‌هاي مختلف به‌طور اساسي با تغيير روبه‌رو خواهد شد.

با اين اوصاف اين انگاره كه يك مغز بزرگ معادل هوشمندي بيشتر است قرار نيست به اين زودي‌ها كنار گذاشته شود. گرچه تحقيقات دانشمندان نقش سلول‌هاي گليايي در هوش را كاهش داده است، اما يك پژوهش كالبدشناسي پس از مرگ كه از مغز آلبرت اينشتين صورت گرفته نشان مي‌دهد كه مغز اين نابغه علمي با مغز ساير دانشمندان فوت شده فرق داشته است و آن هم تنها با نسبت بيشتر سلول‌هاي گليايي به سلول‌هاي عصبي مرتبط بوده است. اين در حالي است كه تحقيقي از سازمان مغزي اينشتين و شكل بندي ملكولي سيناپسي آن هنوز براي به انجام رسيدن باقي است.

ميزان هوش و تفاوت‌هاي كاركردي شناختي ناشي از پيچيدگي ملكولي در سطح سيناپسي است و ربطي به اندازه مغز ندارد.

منبع